به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
سخن سردبیر
شب جمعه بود و عجیب، هوای حرم با صفای حضرت معصومه سلام الله علیها به سرم زده بود. مخصوصاً که فردای اون روز سال گرد ورود ایشون به سرزمین قم بود. هر طور شده مقدمات سفر رو فراهم کردیم و عصر جمعه راهی شدیم.
اون حرم با صفا، حالا با شور و شوق مردمی که از گوشه و کنار ایران اومده بودن زیارت، یک حال و هوای دیگه ای داشت.
تابلوهای تبریک ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم روی دیوارهای بلند حرم خودنمایی می کرد.
خیلی سعی کردم خوشحال باشم، اما انگار یک غم پنهانی نمی گذاشت لبخندهام ادامه پیدا کنند. انگار دلم کبوتری شده بود که نمی دونست دور گنبد طلای مشهد پَر بکشه یا بال هاش رو آروم روی سنگ های صحن معصوم ترین زائر مشهد پهن کنه. یاد اون جاده های بی آب و علف که می افتادم، یاد اون جسارت هایی که در راه قم به ایشون شده بود، یاد تنهایی و غربتی که در راه وصال برادر کشیده بودند و یاد اون ورود غم بار به شهر قم! نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت! گریه کنم یا بخندم! برای اقامتی که 17 روز بیشتر طول نکشید و اکنون که می نویسم 11 روز آن گذشته است.
میثم تمار باید بود تا بتوان چشید طعم عشق از درد و دار و نیزه ها
عاشق که می شوی همه دردها دوا می شود. عاشق که می شوی بر سر دار هم از معشوقت می گویی.
انگار نه انگار که دست و پایت را بریده اند به جرم دفاع از مولایت علی علیه السّلام.
آن قدر میثم وار از مولایت می گویی که زبانت را نیز....
یا علیّ ابن موسی الرّضا به معصومیّت عاشق همیشه در هجرانت که در خاک قم آرمیده است و به دست های مهربان پدر منجی عالم که میلادشان همین روزهاست قَسمت می دهیم که ما را در راه خدمت به ولی پرده نشین چونان میثم تمار بگردان.