به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
هوا گرفته بود. از پنجره ی اتاقم به آسمون غم گرفته خیره شده بودم. آسمون مثل دل امام زمان عجلاللهتعالیفرجه بود.
داشتم به امام زمان عجلاللهتعالیفرجه فکر می کردم. داشتم به خودم و اعمالم فکر میکردم. به شرمندگیم در مقابل حضرت، به اینکه چقدر قول و وعده و وَعید اَلَکی میدم به خودم و خودش و خیلی زود میزنم زیر همه چیز، به این که چقدر زود بیهیچ توقّعی تو جای جای زندگیم کمکشو ازم دریغ نمیکنه امّا من حتی در پی یه تشکر ساده ازش برنمیام، این که همیشه چقدر ازش توقع دارم و حتی گاهی چقدر ازش گلایه میکنم اما اون بازم مهربونیشو سرازیر زندگیم میکنه.[سَجیِتُکُمُ الکَرَم و عادَتُکُمُ الاحسان.] در این احوال بودم که بغضم ترکید. مثل همیشه سرمو رو پاش تصور کردم که داره پدرانه نوازشم میکنه.
گونههام خیس شد. ازش عذر خواهی کردم بابت همه چی. بازم مثل همیشه بهش قول دادم.
نمیدونم چقدر پای قولم میمونم. کاش حداقل یه زمان چشمگیری باشه.
نگاه منتظِرِ تو به چشمِ خیسِ دعایم پدر! مرا تو ببخشا، پدر! مرا تو ببخشا
با آرزوی سلامتی برای حضرت حجّت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از خداوند متعال درخواست داریم که ظهور حضرتش را نزدیک بفرماید. إنشاءالله
مخاطب ارجمند از شما دعوت مینماییم که مجله الکترونیک ۱۸۴۱ را در صد و پانزدهمین شمارهاش مطالعه نمایید.
|