به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
توی خونه نشسته بودم. ناگهان طوفان شد. هوا بهم ریخت. ترسیده بودم. شروع کردم به استغفار. آخه هر وقت اوضاع هوا اینجوری میشه، یاد قیامت میافتم! یاد خدا. جالبه تو این جور مواقع شروع میکنم به استغفار و طلب آمرزش از خدا به خاطر گناهام.
ما آدما فقط زمانی که احساس ناامنی و ترس میکنیم، یاد خدا میافتیم. وقتی حس میکنیم که جونمون در خطره، حس میکنیم شاید اتفاقی بیفته، تازه یادمون میافته که یه خدایی هم داریم. چقدر بده که یادمون بره صاحب این بدنمون، مالک این بدنمون، خودمون نیستیم.
چقدر بده که یادمون بره اون بالا یه کسی هست که خالق ماست که همیشه مدیون الطافشیم که بیدریغ بر سرمون باریده میشه.
این نهایت بی انصافی ماست. نهایت نامهربونیه که مهربونیِ یه نفر یادمون بره. تازه، اکثر مواقعم اتفاقای خوشایندی که واسمون پیش میاد رو از جانب خودمون
میبینیم نه او.
طوفان، فرو نشسته بود. مشغول کارام شده بودم و باز غفلت اومد سراغم. من ازین غفلت متنفرم. خدایا! بازم نشونه و تلنگر میخوام. من غافلم اما تو هوامو داشته باش...
با آروزی تعجیل أمر مولایمان حضرت حجّت عجلاللهتعالیفرجهالشریف برگزار نماییم از شما مخاطبین ارجمند دعوت مینماییم که مجله الکترونیک ۱۸۴۱ را در صدوچهلونهمین شمارهاش مطالعه نمایید.
|