به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
متن سوال:
با عرض سلام و خسته نباشید. یه سوال داشتم دربارهی مناسک حج ! شخص غیر مسلمانی از من پرسید که رفتار شما در ایام حج هیچ فرقی با رفتار یک بت پرست ندارد، شما مسلمانها هم همگی بر گرد یک خانهی سنگی میچرخید. میخواستم یه جواب خوب بهم بدین. ممنون.
متن پاسخ:
عرض سلام و احترام؛
امیدواریم این متن که در پاسخ به پرسشِ شما نگاشته شده است، مفید واقع شود و برای شما قابل استفاده باشد. در این نوشته تلاش شده است اختصار رعایت شود، و به طور نسبتاً کلی به این پرسش که آیا طواف مسلمانان گرد خانه کعبه که از سنگ و چوب است، با عمل بتپرستان شباهت دارد؟، پاسخی مناسب داده شود. اما بدیهی است این تلاش لزوماً بهترین نتیجه را در پی ندارد و بنابراین از شما خواهشمندیم نکات خود را نسبت به پاسخِ پیش رو در ایمیلهای بعدی ارسال دارید.
شرح پاسخ
برای پاسخ به هر سوالی باید شرایط پرسشکننده را بدانیم. مثلاً باید روشن باشد کسی که از شما این سوال را پرسیده است نسبت به این سوال چقدر اطلاع دارد؟ درباره بتپرستان و چگونه پرستیدنِ آنها چه میزان میداند؟ آیا خدا را قبول دارد؟
به تعبیر دیگر باید برای بحثمان باهم از روی یک پله مشترک آغاز کنیم.
مثلاً این پله مشترک میتواند اسلام باشد: یعنی پرسشکننده واقعاً مسلمان باشد و خدا را قبول داشته باشد و به دستوراتش عمل کند. یا ممکن است پله مشترک ما تنها خدا باشد: یعنی کسی که روبروی ماست بگوید من تنها خدا را قبول دارم و بیش از این (پیامبرانش و دین) را قبول ندارم. و یا شاید طرف مقابل ما صرفاً عقل را بپذیرد و فقط سخنان عقلی را قبول داشته باشد و خدا و... را نپذیرفته باشد. در همه این حالات باید از یک پله مشترک شروع کرد و مرحله به مرحله قطعات پاسخ را کنار هم چید.
دو نکته:
نخست اینکه میدانید انکار وجود خدا واقعا سخت است. شاید بتوان دین یا پیامبران را نپذیرفت اما وجود یک پدیدآورنده را به سختی میتوان رد کرد. بنابراین عموماً ما روی پله دوم ایستادهایم و خواسته یا ناخواسته خدا را هم قبول داریم که لااقل وجود دارد.
دوم اینکه روشن است قبل از عقل دیگر سکوی مشترکی وجود ندارد؛ چون اگر کسی بگوید روشنگریها و خوبی و بدیهایی که عقل مییابد را قبول ندارم، واقعاً نمیشود با او بحث را شروع کرد. برخی از مردم به اشتباه از این روشنگریهای عقل به وجدان تعبیر میکنند؛ اما نکته همین است که بالاخره ما در وجود خود، بدون اینکه بدانیم دقیقاً چگونه، دستوراتی مثل: ظلم نکن، دزدی نکن، حق دیگران را رعایت کن، به دیگران خوبی کن و... را مییابیم. اسم این نوع یافتههایمان را از این به بعد «یافتههای عقل» میگذاریم و از همین مرحله شروع میکنیم.

مرحله نخست: اثبات صانع
طبق دو نکتهای که گفته شد، از یافتههای عقلی خود مییابیم پدیدآورندهای در جهان هست و ما و دیگر موجودات به خودمان به وجود نیامدهایم و به خودمان زندگی نمیکنیم. اگر با عینک عقل به خود نگاه کنیم خواهیم یافت که واقعاً تغییرات ما دستِ ما نیست، همه امور به اختیار ما نیست!
بارها شده محزون شدهایم و بدون اینکه خود دخالتی کرده باشیم شاد شدهایم. بارها شده است که مریض شده باشیم و بدون تلاشی برای درمان، سلامتی را بازیافتهایم. (البته حتی اگر برای درمان به پزشک مراجعه کنیم بازهم بهبودی از مریضی دست او نیست، وابسته به داروها نیست، چه بسیار که این دو اثر نداشته باشد و باز مییابیم ما و داروهایمان به خود نیستیم، کسی دیگر میچرخاند). بارها شده که بدون اختیارمان قدرتمان کم ping یا با وجود خستگی زیاد، توانمندی زیادی در خود حس کنیم. و بسیاری از دفعات دیگر.... در همه اینها یک اشتراک نهفته است که یافتههای عقلی ما میگوید: نمیشود همه این موجودات و پدیدهها، سازنده و پدیدآورنده نداشته باشد. بحث این مرحله، توحید است. ما به دلیل اختصار قصد نداریم بیش از این وارد آن شویم و فرض میکنیم این مرحله با نتیجه زیر قبول شده باشد: ما مییابیم پدیدآورنده و خدایی وجود دارد و ما همگی مخلوق او هستیم.
مرحله دوم: هدایت
اکنون این خداوند، این خالق و پدیدآور، شایسته است امور زندگی ما را بگوید؛ شایسته است راه زندگی یا بندگیِ ما را نشان دهد. اگر از قبل، خود میدانستیم که دقیقاً باید چگونه زندگی کنیم، عمل کنیم، رفتار کنیم که دیگر عقل به وجود خالق حکم نمیکرد.
این جا میان اکثر انسانها مشترک است. همه مییابند نیاز به گرداننده، برنامهریز و خالق دارند؛ اما او را اشتباه مییابند! برخی او را در سنگ و چوب پیدا میکنند؛ برخی او را در تجربه بشری و علوم طبیعی پیدا میکنند؛ برخی به جای یک نفر، یک تیم خالق را مییابند! و هر کس به نوعی...
تنها یک قدم پس از این است که تفاوتها را روشن میکند: ما به همان یافتهی عقلمان عمل میکنیم و او را صحیح مییابیم؛ خدایی که باید برای ما برنامه بریزد را مییابیم نه سنگ را. آن خدا را شبیه هیچ چیز نمیدانیم و نه اینکه انسان باشد. اگر با این یافتهها جلو رویم، پاسخ روشن میشود: حال که یافتی خدایی هست و شایسته است او اداره کند و میکند؛ اگر گفت برای بندگیات حول این سنگ و چوب بگرد، میگردیم.
تفاوت میان بتپرستان و مسلمانان این است که بت پرست خود فکر میکند این سنگ و چوب خدایش است. که البته این برخلاف عقل هر انسان است (همان طور که گذشت). اما یک مسلمان ادعا دارد خداوندِ خالق فرموده است دور این سنگ و چوب بگرد، نه اینکه خود آن مسلمان به این خانهی سنگی اعتبار بخشیده باشد. پس اعتباربخشِ جهان تنها خداست و اگر او گفت این سنگ مهم است و باید این گونه با آن عمل کرد، مسئله حل میشود.
مرحله سوم : پیامبری
پاسخ تا اینجا روشن است. روندی بر مبنای پله مشترک عقل طی شد و به نتیجه رسید. اما شاید یک نکته باقی بماند که شایسته است به ان اشاره شود. اینکه: چگونه باور کنیم خداوند این دستور را داده است؟ ما قبول داریم اگر خدا گفت دور سنگ بگردید، بگردیم؛ اما از کجا بدانیم او این را گفته است یا نه؟
راه ارتباط خدا با ما دو نوع است: یکی همان عقلمان که خوبیها و بدیهایی را به ما نشان میدهد؛ و دیگری فرستادهای که او برای اعلام دینش برمیانگیزاند. اگر عقل جایی ساکت بود، باید به آن پیامبر رجوع کنیم و در زمانهی ما، پیامبری یا به تعبیری «نقل»، در قرآن و روایات جمع شده است.
در واقع مرحله سوم نبوت است. یعنی اثبات کنیم خداوند فرستادگانی دارد و آنان بی کم و کاست بهترین مخلوقات خدایند و سخن خدا را به ما میرسانند و آخرین آنها هم حضرت محمد مصطفی صلیالله علیهواله است و پس از او دوازده جانشینش امام هستند (نه پیامبر).
اما به دلیل حفظ اختصار از پرداختن به این مرحله خودداری میکنیم و آن را به تمایل شما واگذار میکنیم که اگر مایل بودید بفرمایید گفتگوی بعدی مان را به این بحث اختصاص دهیم. ولی همین گونه روشن است مانند مراحل فوق ما پیامبری را هم اثبات میکنیم و به آن سوال پاسخ داده میشود.
سخن نهایی
از طولانی شدن بحث عذر میخواهیم. اما میدانید که برای یک پاسخ مناسب گریزی از این گونه بحث نیست. همچنین اطلاع دارید که این بحث درواقع «بحث حلّی» است. یعنی مسئله را به طور کامل حل میکند. اما در گفتگو با دیگری میتوان از «پاسخهای نقضی» نیز استفاده نمود که فعلاً در این جا محلی ندارد که به آن اشاره شود.
اگر در این پاسخ نکته ای مبهم یا قابل بحث باقی مانده است، لطفاً آن را در میان گذارید.
سپاس بیکران، از حجت زمان علیهالسلام

|