به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
در ضمن مجلس پنجم مبحث جامع فدک
مقدمه
زمانی بر شیعه و ائمه علیهمالسلام گذشته است. زمان حکومت بنی امیّه، تضعیف آن و تبدیل به حکومت بنیالعباس؛ برخی مواقع فرصت برای ائمه علیهمالسلام ایجاد شده و حضرات مطالبی را فرمودهاند. در ادامهی روایاتی که آقای تبریزی انصاری در کتاب اللمعةالبیضاء پیرامون بحث فتح خیبر و فدک آوردنده، چند حدیث دیگر بیان میکنیم.
ادامه روایات فتح خیبر و فدک
روایت پنجم
إنّه لما بَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ خَيْبَرَ تَحَصَّنُوا، فَسَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يَحْقُنَ دِمَاءَهُمْ وَ يُسَيِّرَهُم
در فتح خیبر، عدهای تحصن کرده بودند و از پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ درخواست کردند که خود آنها را حفظ نماید و آنها از خیبر بروند.
فَفَعَلَ ذَلِكَ، فَسَمِعَ أَهْلُ فَدَك
آنها رفتند و این موضوع را اهل فدک شنیدند.
نکتهی جالب توجّه این است که یهودیان چقدر نسبت به دینشان متعصب بودهاند که حاضر بودند، همهی اموالشان را بگذارند و بروند اما دینشان را تغییر ندهند. ما باید درس بگیرم از یهودیان!
فکانوا عَلَى مِثْلِ ذَلِك، ثم قالوا له
پس آنها هم همین درخواست را کردند و به پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ عرض کردند:
إنّا بتعمیر هذه الأراضی أولی من غیرنا
اگر میخواهید این زمینها را تعمیر نمایید، ما بهتر از بقیه این کار را بلد هستیم.
فسلّمها لنا نعمّرها علی أن یکون نصف المنافع لنا و نصفها لک
پس به ما بدهید این زمینها را تا آن را آباد کنیم و نیمی از منافع آن برای ما باشد و نیمی از آن برای شما
فرضی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بذلک
پس پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ به این امر راضی شدند.
دقت در این نکته مهم است که بنای اسلام و پیامبر اکرم صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بر این بود که کمترین خون در جنگها ریخته شود.
و عاقد معهم علی ذلک
و بر آن معاهده بستند.
و شرط علیهم أن یخرجوا کلّما أراد خروجهم
و حضرت شرط کردند که به هر کجا که میخواهند بروند.
فصار خیبر مال جمیع المسلمین لما أوجفوا علیها من خیل و رکاب
بنابراین اموال خیبر شد، مالِ جمیع مسلمانان زیرا که اسب تاخته بودند و برای آن جنگیده بودند.
و کان فدك مخصوصة بالنبی صلّیاللَّهعلیهو آله دون المسلمین و سائر الأصحاب لحصول فتحها بلا منازعة، و لا قرع باب [1]
و اما فدک مخصوص پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ شد و نه مسلمانان دیگر و اصحاب، زیرا که فتح آن بدون جنگ صورت پذیرفت.
روایت ششم
و روي عن الباقر عَلَيْهِالسَّلَامُ انّه لما فرغ النبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ من أمر خیبر أراد إرسال الجیش إلی قلاع فدك
از امام باقر عَلَيْهِالسَّلَامُ روایت شده است زمانی که پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ از کار فتح خیبر فارغ شدند، اراده کردند که سپاه مسلمین را به سمت قلعههای فدک ارسال نمایند.
فعقد لواء و قال: من یأخذ هذا اللواء؟
پس پرچمی فراهم کردند و فرمودند: چه کسی این پرچم را میگیرد؟
فقام الزبیر فردّه النبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ
زبیر ایستاد، پس حضرت او را رَد کردند.
ثمّ قام سعد فردّه أیضاً
سپس سعد ایستاد و حضرت او را نیز رَد کردند.
و قال: قم یا علیّ فإنّ هذا حقّک فأخذ علیّ عَلَيْهِالسَّلَامُ اللواء وصار إلی فدك
و حضرت فرمودند: بایست یا علی! این حق برای توست. پس علی عَلَيْهِالسَّلَامُ پرچم را گرفت و به سمت فدک حرکت کرد.
و صالح معهم علی أن یحقن دماءهم و یکون أموالهم للنبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ
و حضرت با اهلفدک مصالحه کرد که خونشان حفظ شود اما اموالشان برای پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ باشد.
فصار قلاعهم و بلادهم و مزارعهم و بساتینهم للنبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ
همهی قلعهها و شهرها و مزارع و باغات برای نبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ شد
دون أن یکون للمسلمین حقّ فیها، لأنّها ممّا لم یوجف علیها من خیل و لا رکاب
مسلین دیگر حقی در آن نداشتند. زیرا برای آن لشکری حرکت نکرده و اسبی تاخته نشده است.
فنزل جبرئیل بقوله تعالی: {وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه[2]}
پس جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ نازل شد و این آیه آورد: {حقِّ خویشاوندان را بده}
فقال صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ: من ذو القربی و ما الحق؟
پس پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ فرمود: خویشاوندان چه کسانی هستند و حق چیست؟
قال جبرئیل: ذو القربی فاطمة علیهاالسّلام و حقّها فدك
جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ عرضه داشت: خویشاوند، فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ است و حقشان، فدک است.
فطلب صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ فاطمة و کتب بذلک وثیقة و أعطاها فدکاً
حضرت فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ را طلبیدند و برای ایشان سند نوشت و فدک را به ایشان اعطا کرد.
فلمّا مضی غصبها عنها أبوبکر و عمر...[3]
پس وقتی حضرت وفات کردند، ابوبکر و عمر آن را غصب کردند.
روایت هفتم
و فی کتاب الإختصاص عن الصادق عَلَيْهِالسَّلَامُ انّ اُمّ أیمن شهدت عند أبیبکر و عمر بأنّی کنت یوماً فی منزل فاطمة و رسول اللَّه صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ جالس
در کتاب اختصاص شیخ مفید از امام صادق عَلَيْهِالسَّلَامُ روایت آمده است که امّ ایمن _خادم خاندان پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ_ نزد ابوبکر و عمر شهادت داد که من روزی در منزل حضرت فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ و رسول خدا _صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ_ نشسته بودم.
فنزل جبرئیل و قال: یا محمّد قم بأمر اللَّه سبحانه
پس جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ نازل شد و عرض کرد: ای محمّد _صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ_! برای اجرای امر خداوند قیام کن.
فإنّ اللَّه أمرنی بأن أخطّ لک بجناحی ملک فدك و اُعرّفها لک و اُسخّرها منک
خداوند متعال مرا امر کرده است که شما را سوار بر دو بال خود نمایم تا مِلک فدک را به شما نشان داده و آن را مسخّر شما گردانم.
فقام صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ و ذهب ثم رجع
پس حضرت بلند شدند و با حبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ رفتند و برگشتند.
فقالت فاطمة عَلَيْهِاالسَّلَامُ: إلی أین ذهبت یا أبة؟
حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ پرسیدند: با جبرئیل _عَلَيْهِالسَّلَامُ_ به کجا تشریف بردید ای پدر؟
قال: إنّ جبرئیل خطّ لی أملاك فدك بجناحه و عرّفنی حدودها
حضر فرمودند: همانا جبرئیل _عَلَيْهِالسَّلَامُ_ با بالِ خود، املاک فدک را برای من خط کشی کرده و حدود آن را به من معرفی نمود.
و أمرنی أن اُسلّمها لک
و امر کرد _از جانب خداوند_ که آن را تسلیم تو _فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ_ نمایم.
فسلّمها صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ إیّاها و أشهدنی علی ذلک مع علیّ بن أبیطالب عَلَيْهِالسَّلَامُ[4]
پس حضرت آن را تسلیم حضرت فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ نمود و من و علی عَلَيْهِالسَّلَامُ را بر آن شاهد گرفت.
روایت هشتم
و فی البحار عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَرَجَ فِي غَزَاةٍ
و در کتاب بحارالأنوار از امام صادق عَلَيْهِالسَّلَامُ آمده است که پیامبر اکرم صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ برای یکی از غزوات از شهر خارج شدند.
فَلَمَّا انْصَرَفَ رَاجِعاً نَزَلَ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ وَ النَّاسُ مَعَهُ
بعد از آنکه جنگ تمام شد و در مسیر برگشت که عدهای از مردم هم با ایشان بودند.
إِذْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُمْ فَارْكَبْ
در این هنگام جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ به خدمت ایشان آمد و عرضه داشت: ای محمّد_صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ_! قیام کن و سوار بر مرکب شو.
فَقَامَ النَّبِيُّ فَرَكِبَ وَ جَبْرَئِيلُ مَعَهُ
پس حضرت سوار شد و جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ هم همراه ایشان بود.
فَطُوِيَتْ لَهُ الْأَرْضُ كَطَيِّ الثَّوْبِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى فَدَكَ
پس مانند لباسی که پیچیده میشود، زمین برای پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ و جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ پیچیده شد تا رسیدند به فدک.
فَلَمَّا سَمِعَ أَهْلُ فَدَكَ وَقْعَ الْخَيْلِ ظَنُّوا أَنَّ عَدُوَّهُمْ قَدْ جَاءَهُمْ
پس زمانی که اهل فدک صدای حرکت _مرکب آسمانی پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ و جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ_ را شنیدند، خیال کردند که دشمنان برای فتح فدک آمدهاند.
فَغَلَّقُوا أَبْوَابَ الْمَدِينَةِ وَ دَفَعُوا الْمَفَاتِيحَ إِلَى عَجُوزٍ لَهُمْ فِي بَيْتٍ لَهُمْ خَارِجٍ مِنَ الْمَدِينَةِ، وَ لَحِقُوا بِرُءُوسِ الْجِبَالِ
پس درهای شهر را بستند و کلید دروازههای را به یک پیر زن که خانهاش در بیرون شهر بود، دادند و خودشان به سمت قلهی کوهها رفتند.
فَأَتَى جَبْرَئِيلُ الْعَجُوزَ حَتَّى أَخَذَ الْمَفَاتِيحَ، ثُمَّ فَتَحَ أَبْوَابَ الْمَدِينَةِ، وَ دَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بُيُوتِهَا وَ داراتها
پس جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ کلیدها را از پیر زن گرفت. سپس درهای شهر را باز کرد و پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ در شهر دوری زدند.
فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! هَذَا مَا خَصَّكَ اللَّهُ بِهِ وَ أَعْطَاكَهُ دُونَ النَّاسِ
پس جبرئیل عَلَيْهِالسَّلَامُ گفت: ای محمّد صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ! خداوند اینجا را مختص شما قرار داده و مردم در آن حقی ندارند.
وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى: {ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ....[5]}
و آن سخن خداوند است که فرموده: {و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد...}
ثُم غَلَّقَ الْبَابَ وَ دَفَعَ الْمَفَاتِيحَ إِلَيْهِ. فَجَعَلَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي غِلَافِ سَيْفِهِ
پس درها را بستند و حضرت کلیدها را در غلاف شمشیر خویش قرار داد.
وَ هُوَ مُعَلَّقٌ بِالرَّحْلِ ثُمَّ رَكِبَ، وَ طُوِيَتْ لَهُ الْأَرْضُ
و آن معلق بود به کمر حضرت، پس سوار شده و دوباره زمین برایشان پیچیده شد. _منظور طیالأرض است_
أَتَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ وَ هُمْ عَلَى مَجَالِسِهِمْ وَ لَمْ يَتَفَرَّقُوا وَ لَمْ يَبْرَحُوا.
پس پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بازگشتند پیش یارانشان که هنوز متفرق نشده بودند.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ: قَدِ انْتَهَيْتُ إِلَى فَدَكَ، وَ إِنِّي قَدْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَيَّ.
حضرت فرمودند: ما فدک را فتح کردیم و خداوند آن را برای من قرار داده است.
فَغَمَزَ الْمُنَافِقُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً
پس بعضی از منافقین به بعضی دیگر با چشم اشاره کردند.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ: هَذِهِ مَفَاتِيحُ فَدَكَ، ثُمَّ أَخْرَجَ مِنْ غِلَافِ سَيْفِهِ
پس حضرت فرمود: اینها کلیدهای فدک است و آنها را از غلاف شمشیر بیرون آورد.
فرکبوا و لمّا دخلوا المدینة دخل النبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ علی فاطمة علیهاالسّلام
پس حضرت سوار مرکب شده و داخل مدینه گشتند و وارد منزل فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ شدند.
فَقَالَ: يَا بُنَيَّةِ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَفَاءَ عَلَى أَبِيكِ بِفَدَكَ وَ اخْتَصَّهُ بِهَا
و فرمودند: ای فرزندم! همانا خداوند فدک را به پدر تو داده و مخصوص او قرار داده است.
فَهِيَ لَهُ خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ أَفْعَلُ بِهَا مَا أَشَاءُ
و مؤمنین در آن سهمی ندارند و هر کجا که بخواهم آن را خرج میکنم.
وَ إِنَّهُ قَدْ كَانَ لِأُمِّكِ خَدِيجَةَ عَلَى أَبِيكِ مَهْرٌ
و مادر تو! خدیجه _عَلَيْهِاالسَّلَامُ_ مهریهای بر پدر تو داشته است.
وَ إِنَّ أَبَاكِ قَدْ جَعَلَهَا لَكِ بِذَلِكِ
و پدرت آن را _فدک_ به جای مهریهی مادرت برای تو قرار داد.
وَ أَنْحَلْتُكِهَا لَكِ وَ لِوُلْدِكِ بَعْدَكِ
و آن را به عنوان نحله به تو و فرزندان پس از تو میباشد.
وَ دَعَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: اكْتُبْ لِفَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ بِفَدَكَ نِحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ_صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ_
و حضرت، علی عَلَيْهِالسَّلَامُ را دعوت کردند و فرمودند: بنویس برای فاطمه _عَلَيْهِاالسَّلَامُ_ فدک را به عنوان نحلهی رسول خدا _صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ_
فَشَهِدَ عَلَى ذَلِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ مَوْلًى لِرَسُولِ اللَّهِ وَ أُمُّ أَيْمَنَ
پس علی عَلَيْهِالسَّلَامُ و عبد آزاد شدهی پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ و امّ ایمن شاهد بودند.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ
پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ فرمودند: امّ ایمن زنی از اهل بهشت است.
وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَكَ إِلَى النَّبِيِّ، فَقَاطَعَهُمْ فی النصف عَلَى أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ و فی روایة اُخري: سبعین ألف دینار.[6]
و اهل فدک به نزد پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ آمدند و قرار گذاشتند که نصف منافع فدک برای ایشان باشد و نصف دیگرش برای اهل فدک؛ آن نصف که سهم پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بود در سال به بیستوچهار هزار دینار میرسید و در روایتی دیگر به هفتاد هزار دینار نیز آمده است.
آقای تبریزی انصاری از قول ابنابیالحدید اینگونه آورده است: عمر به اهل فدک برای نصف سهم خودشان اموالی را از بیتالمال داد و آنها را به شام فرستاد و کل فدک را به عنوان حکومت اسلامی تصرف کرد. البته در برخی روایات نیز دارد که وقتی عمر آنها را به شام تبعید کرد، چندین نفر را مسئول قیمتگزاری فدک کرد و قیمت آن را به یهودیان فدک پرداخت کرد که میگویند: مبلغ نصف آن، پانصد هزار درهم بود.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
[1] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج29، ص: 348
[2] الإسراء (17) آیه 26
ترجمه: و حقّ خويشاوند را به او بده.
[3] بحارالأنوار جلد 21 صفحه 22 حدیث 17
[4] الإختصاص: 183 و العوالم ج 11، صفحه 647 حدیث2 و بحارالأنوار جلد 29 صفحه 189 حدیث 39
[5] الحشر (59) آیه 6
ترجمه: و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد، [شما براى تصاحب آن] اسب يا شترى بر آن نتاختيد، ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست.
[6] الخرائج جلد 1 صفحه 112 حدیث 187 و بحارالأنوار جلد 29 صفحه 114 حدیث 10

|