معرفی علما و اصحاب
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
بی نظیرترین یاران
حُرّ بن یزید ریاحی، نماد توبه برای همیشه ی تاریخ
ویژگی مهمی که در زندگی حُرّ بن یزید ریاحی به وضوح قابل رؤیت است، ادب او است. سه واقعه ای که نشان از این ادب دارد به اختصار آورده شده است:
الف: در کتب مقاتل آمده است که زمان روبرو شدن حُر با امام حسین علیه السلام، وقت نماز بود. امام حسین علیه السلام فرمودند: وقت نماز است.تو برو و با اصحابت نماز بخوان و من هم با اصحابم نماز می خوانم. گفت: نه یابن رسول الله! من و اصحابم همه به شما اقتدا می کنیم. با این که راه امام حسین علیه السلام را سد کرده بود، ولی می گوید من و لشکرم که هزار سواره هستند، به شما اقتدا می کنیم.
ب: وقتی با امام حسین علیه السلام برخورد کرد و گفت که مأمورم که جلوی شما را بگیرم، حضرت با او تند شدند و فرمودند: ثکلتک أمک، یعنی مادرت به عزایت بنشیند. حُرّ در جواب گفت: مادر شما، فاطمه سلام الله علیها است، اگر شخص دیگری این جمله را به من گفته بود، همین جمله را به او بر می گرداندم؛ اما جز احترام به مادرتان فاطمه سلام الله علیها حرفی ندارم که بگویم.
ج: وقتی دستور جنگ داده شد، حُرّ خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: من فقط جهت جلوگیری از حرکت شما آمدم و اگر از ابتدا می دانستم که قصد جنگ دارند، هرگز جلوی شما را نمی گرفتم.
و این ادب حُرّ بن یزید ریاحی بود که در نهایت سبب رستگاری او گشت.

جان ها فدای حرّ شهید و عقیده اش ********** که آزاده وار از سَر جان در جهان گذشت
حبیب بن مظاهر، مُحبّ و محبوب اهل بیت علیهم السلام
یکی از یاران با وفای امام حسین علیه السلام، حبیب بن مظاهر اسدی کوفی است،حبیب هم اسمش حبیب بود و هم معنایش حبیب بود؛ هم محبوب امام حسین علیه السلام بود و هم مُحبّ امام حسین علیه السلام. از صحابه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود؛ در تمام جنگ ها همراه امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و از مرز ولایت دفاع می کرد.
در روایتی راجع به حبیب بن مظاهر این گونه آمده است:
مَرَّ مِيثَمٌ التَّمَّارُ عَلَى فَرَسٍ لَهُ فَاسْتَقْبَلَ حَبِيبَ بْنَ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِيَّ عِنْدَ مَجْلِسِ بَنِي أَسَدٍ فَتَحَدَّثَا حَتَّى اخْتَلَفَتْ أَعْنَاقُ فَرَسَيْهِمَا ثُمَّ قَالَ حَبِيبٌ لَكَأَنِّي بِشَيْخٍ أَصْلَعَ ضَخْمِ الْبَطْنِ يَبِيعُ الْبِطِّيخَ عِنْدَ دَارِ الرِّزْقِ قَدْ صُلِبَ فِي حُبِّ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ ع وَ يُبْقَرُ بَطْنُهُ عَلَى الْخَشَبَةِ فَقَالَ مِيثَمٌ وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ رَجُلًا أَحْمَرَ لَهُ ضَفِيرَتَانِ يَخْرُجُ لِنُصْرَةِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِ وَ يُقْتَلُ وَ يُجَالُ بِرَأْسِهِ بِالْكُوفَةِ ثُمَّ افْتَرَقَا فَقَالَ أَهْلُ الْمَجْلِسِ مَا رَأَيْنَا أَحَداً أَكْذَبَ مِنْ هَذَيْنِ قَالَ فَلَمْ يَفْتَرِقْ أَهْلُ الْمَجْلِسِ حَتَّى أَقْبَلَ رُشَيْدٌ الْهَجَرِيُّ فَطَلَبَهُمَا فَسَأَلَ أَهْلَ الْمَجْلِسِ عَنْهُمَا فَقَالُوا افْتَرَقَا وَ سَمِعْنَاهُمَا يَقُولَانِ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ رُشَيْدٌ رَحِمَ اللَّهُ مِيثَماً نَسِيَ وَ يُزَادُ فِي عَطَاءِ الَّذِي يَجِيءُ بِالرَّأْسِ مِائَةُ دِرْهَمٍ ثُمَّ أَدْبَرَ فَقَالَ الْقَوْمُ هَذَا وَ اللَّهِ أَكْذَبُهُمْ فَقَالَ الْقَوْمُ وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتِ الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى رَأَيْنَاهُ مَصْلُوباً عَلَى بَابِ دَارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ وَ جِيءَ بِرَأْسِ حَبِيبِ بْنِ مُظَاهِرٍ وَ قَدْ قُتِلَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ رَأَيْنَا كُلَّ مَا قَالُوا وَ كَانَ حَبِيبٌ مِنَ السَّبْعِينَ الرِّجَالِ الَّذِينَ نَصَرُوا الْحُسَيْنَ ع وَ لَقُوا جِبَالَ الْحَدِيدِ وَ اسْتَقْبَلُوا الرِّمَاحَ بِصُدُورِهِمْ وَ السُّيُوفَ بِوُجُوهِهِمْ وَ هُمْ يُعْرَضُ عَلَيْهِمُ الْأَمَانُ وَ الْأَمْوَالُ فَيَأْبَوْنَ فَيَقُولُونَ لَا عُذْرَ لَنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ مِنَّا عَيْنٌ تَطْرِفُ حَتَّى قُتِلُوا حَوْلَه.
ترجمه ی حدیث به این شرح است:
ميثم تمار در حالى كه بر اسب خود سوار بود در آن جائى كه بنى اسد جلوس كرده بودند به استقبال حبيب بن مظاهر اسدى آمد. آنان با يك ديگر سخن گفتند تا اين كه گردنهاى اسب ايشان محاذى يك ديگر قرار گرفت. سپس حبيب گفت: گويا شخص بزرگى را مي نگرم كه جلوی سرش مو ندارد و شكم بزرگى دارد و نزد دار الرزق خربزه مي فروشد. گويا مى بينم او را به جرم دوستى اهل بيت پيامبر صلی الله علیه و آله بدار زده اند و شكم او را با چوب پاره كرده اند! ميثم در جواب حبيب گفت: من مردى را مى شناسم كه دو گيسوى بافته دارد. او براى نصرت پسر دختر پيغمبر خود خروج مى كند. وى كشته مى شود و سرش در كوفه جولان خواهد زد.
اين بگفتند و از يك ديگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: ما دروغگوتر از اين دو نفر نديده بوديم! راوى مي گويد: هنوز اهل مجلس پراكنده نشده بودند كه رشيد هجرى آمد و ايشان را طلبيد و از اهل مجلس سراغ ايشان را گرفت. آنان گفتند: ايشان از يك ديگر جدا شدند و ما شنيديم چنين و چنان مي گفتند.
رشيد گفت: خدا ميثم را رحمت كند، او فراموش كرده بگويد: به آن كسى كه سر حبيب را مي برد مبلغ صد درهم بيشتر عطا خواهد شد. وقتى رشيد رفت آن گروه گفتند: به خدا اين شخص از همه دروغگوتر است، پس از اين جريان آن گروه گفتند: بخدا قسم چند شب و روزى بيش نگذشت كه ديديم ميثم تمار بر در خانه عمرو بن حريث بالاى دار است! و سر حبيب بن مظاهر را هم آوردند. آن چه را كه آنان گفته بودند همان شد.
حبيب بن مظاهر از آن هفتاد نفرى بود كه امام حسين را يارى كردند و كوههاى آهن را ديدند و نيزه ها را به وسيله ی سينه هاى خود و شمشيرها را با صورت هاى خود استقبال نمودند. آنان همان افرادى بودند كه امان و اموال بر آنان عرضه مي شد ولى نمى پذيرفتند و مي گفتند: ما نزد پيغمبر خدا عذرى نداريم اگر امام حسين كشته شود و چشمى از ما باز باشد. آنان بالاخره در اطراف حسين كشته شدند.

|
تاریخ درج: 15/08/1392 | کد مطلب: 19 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 3062