معرفی علما و اصحاب
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
عثمانی مذهب!
یکی از کسانی که در اولین فرصت جزو اصحاب امام حسین علیه السلام قرار گرفت شخصی به نام زهیربن قین است.
زهیر شخصیت والایی داشته ودر قبیله و فامیل خود فردی شناخته شده و مورد توجه بوده است. اواهل کوفه بود و در جنگ های اسلامی موقعیت خاصی داشته است. اندیشه و اعتقادش،اعتقاد عثمانی بود. او سنی بود و در اعتقادات با امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصوم ایشان همراه نبود.
زهیر در سال شصت با خانواده اش به زیارت خانه ی خدا رفته و در راه برگشت از حج با امام حسین علیه السلام بر خورد کرد.
در کتاب ارشاد شیخ چنین آمده است:
جماعتی از قوم فزاره و بجیله گفتند: که ما با زهیربن قین بجلی بودیم. زمانی که از مکه آمدیم، تقریباً هم زمان با حسین علیه السلام حرکت می کردیم.
بسیار ناراحت و نگران بودیم که مبادا با حسین علیه السلام در یک منزل اتراق کنیم؛ زیرا زهیر انسان با شخصیتی بود و می دانستیم که ممکن است با یک بَر خورد در رودربایستی قرار گرفته و مجبور شود با امام حسین علیه السلام سفر کند. زهیر عثمانی بود و طرف دار امیرالمؤمنین علیه السلام و علویون هم نبود؛ ولی شخص با ادبی بود. اطرافیان زهیر می گویند: امام حسین علیه السلام در منزلی اتراق کرده بودند.
و ما هم هنگام شب به همان منزل رسیدیم و چون دیر وقت بود، مجبور شدیم آن جا بمانیم. امام حسین علیه السلام برای استراحت خیمه زدند و ما هم در طرف دیگر اتراق کردیم. در حالی که نشسته بودیم و غذا می خوردیم، فرستاده ای از طرف امام حسین علیه السلام آمد.
ای خوش آن جلوه که ناگاه رسد ناگهان بر دل آگاه رسد
یاران زهیر گفتند: فرستاده ای وارد خیمه شد سلام کرد و گفت: امام حسین علیه السلام من را فرستاده است. ایشان با شما کاری ندارند.
همه مبهوت، لقمه های مان را انداختیم. گویا که روی سرمان پرنده ای بود و ما می خواستیم که پرنده پَر نزند؛ لذا تکان نمی خوردیم. زهیر هیچ چیز نگفت.
زن زهیر گفت : پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم کسی را فرستاده است و تو پاسخ او را نمی دهی و نمی خواهی پیش او بروی؟! برو ببین چه می گوید. حرفش را بشنو واگر نخواستی قبول نکن. خدمت امام حسین علیه السلام آمد. لحظاتی برایش گذشت که دیدند چهره اش برافروخته شده است.
گویا زهیر فقط منتظر یک نگاه امام حسین علیه السلام بود.
دین و دلی داشتیم و خاطر جمعی چشم مست و زلف پریشان تو نگذاشت
گفت لوازم شخصی من را به خیمه ی مولا و آقایم حسین علیه السلام ببرید؛ سپس به همسرش گفت: تو را طلاق دادم. برو با پدر و مادرت زندگی کن؛ نمی خواهم به خاطر من به زحمت بیافتی... سپس به اصحابش رو کرد و گفت: اگر کسی دلش می خواهد که پیرو من باشد، دنبال من بیاید؛ والا من از شما خداحافظی می کنم.
زهیربن قین از کسانی بود که در شب عاشورا بلند شد و نصیحت نمود. پس از این که امام حسین علیه السلام سخنرانی کردند، خطبه خواندند و بیعت از یاران برداشتند، چند نفر از اصحاب برخاستند و صحبت کردند. تعدادی از جوانان بنی هاشم صحبت کردند و تعداد معدودی از پیر مردان مانند مسلم بن عو سجه، حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین نیز سخن گفتند. زهیر جملاتی محکم و کوبنده بیان نمود که واقعا جای تعجب دارد؛ مگر زهیر بن قین چند منزل با امام حسین علیه السلام همراه بود که این چنین به ایشان نزدیک شده و این جملات را بیان نمود است؟ زهیر بن قین نزد امام آمد و اجازه گرفت؛ به میدان رفت و خود را معرفی کرد.
یکی از لشکریان ابن سعد به او گفت: زهیر، ما تو را به عنوان طرفدار اهل بیت نمی شناسیم.
زهیر گفت: من نامه ای برای امام حسین علیه السلام نوشتم و نه ادعای پیروی از او کردم؛ نه دعوتش کردم و نه عهدی با او بستم؛ اما سعادت من در این بود که ایشان را در بین راه ملاقات کنم و حالا به این سعادت رسیدم که در رکاب مولایم امام حسین علیه السلام کشته شوم.
سپس این گونه رجز خواند:
اگر من را نمی شناسید من زهیر بن قین بجلی هستم؛ من با شمشیر از مولایم، از آقایم حسین علیه السلام دفاع می کنم. مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم چند نوه دارد؟ یکی از آن ها حسین علیه السلام است. او همان رسول خدا صلی الله و علیه و اله و سلم است که از عترت پاک و متقی به صورت حسین علیه السلام آمده است. من با شمشیر به جنگ شما می آیم و ترس و عاری در مقابل شما ندارم. ای کاش که از سر تا پا در مقابل مولایم دو بخش می شدم.
یعنی ای دشمنان بیایید و من را در راه مولایم دو تکه کنید. سپس جنگ نمایی کرد و عده ای را کشت. به سوی حضرت بازگشت و دست خود را روی شانه ی امام حسین علیه السلام قرار داد. می خواست نهایت عشق و محبت را نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام ابراز کند. به حضرت عرض کرد:
جان من به فدای تو که هادی و مهدی هستی؛ حسین جان، دارم جنگ می کنم به امید این که امروز با جد تو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ملاقات کنم.
صد و بیست نفر را کشت. کشتن صد و بیست نفر برای زهیر که پیرمردی بود بسیار زیاد است.
دو نفر از لشکریان ابن سعد که قبلا با زهیر صحبت کرده بودند و به او ناسزا گفته بودند، دورش را گرفتند و به یک باره به او حمله و شهیدش کردند.
به روایتی امام حسین علیه السلام بالای سر دوست خود آمدند و به روایتی دیگر وقتی جنازه ی زهیر را می بردند، فرمودند:
خدا تو را از رحمت خود دور نگه ندارد. خدا کشنده ی تو را لعنت کند. خداوند آن هایی که تو را کشتند، به صورت خوک و خنزیر درآورد.

|
تاریخ درج: 05/09/1392 | کد مطلب: 4 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 2842