امام زمان عليه السّلام در خطابه ی غدير؛ قسمت دوم
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
«آگاه باشيد! او برگزيده ی خدا و منتخب اوست.
آگاه باشيد! او وارث تمامي دانش هاست و به همه ی علوم تسلط و احاطه دارد.
آگاه باشيد! او از خدايش براي شما گزارش مي نمايد و شما را به چگونگي ايمان به خدا مي آگاهاند.
آگاه باشيد! او راست کار و درست کردار و استوار و پا برجاست. آگاه باشيد! که امور خلقت و خلايق - از سوي خدا - به او واگذار شده است.
آگاه باشيد! که تمامي پيام آوران گذشته به آمدن او نويد داده اند.
آگاه باشيد! که آن حضرت آخرين حجت الهي است و پس از او ديگر حجتي نخواهد آمد. حق - تماماً - با او و نور نزد اوست. آگاه باشيد!
کسي را ياراي چيرگي بر او نيست.
آگاه باشيد! او وليّ خدا در زمين است و داور دادار در ميان آفريده هاي اوست و امين خداي متعال در پنهان و پيداي اوست.»
بار ديگر به دقت بر اين توصيف ها بنگريم، و دريابيم که پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله، سالياني دراز قبل از تولد، و قرن ها پيش از ظهور آن حضرت، با چه انگيزه اي چنين شخصيتي از ايشان به دست مي دهد؟
و بدان گونه خطوط اصلي آن نظام الهي به رهبري حضرتش را ترسيم مي نمايد؟ آيا مي توان هدفي جز دميدن روح اميد و انتظار و آگاهانيدن نسل ها و آماده سازي آنان براي تحمل دوران سخت غيبت، همراه با تلقي صحيح از آن پنهاني دشوار و تلاش پيگير در تحقق و بر پايي آن آينده ی نوراني در اين کار سراغ داد؟
اگر اين راستا را صحيح ندانيم، آيا پسنديده است که پيامبر صلّي الله عليه و آله در شرايطي که تنها سه تن از امامان (أمیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام) در دوران حيات ظاهري خويش بودند، سخن از نظام آينده جهان و حضرت مهدي عجّل الله تعالي فرجه، آن هم به اين گستردگي و تفصيل در ميان آورند؟ نظامي که در آن به فضل و جهل با يک ديده نگريسته نمي شود و فاضلان و جاهلان در هم نمي آميزند تا کار تشخيص و تمييز دشوار گردد.
بلکه حضرتش در پرتو بينش الهي خود، اين دو طايفه را از هم جدا نموده و به روشني، فاضل را به فضلش و جاهل را به جهلش، به همگان مي نماياند.
قيام آن حضرت، در راستاي يک حرکت مشخص و گوياي تاريخي در طول ادوار مدنيّت بشر تفسير مي شود و او تحقق بخش نويدهاي تمامي پيام آوران سلف معرفي مي گردد که مأموريتش، به ثمر و هدف رسانيدن تلاش هاي آنان خواهد بود. در يک نگاه، آن امام همام، مظهر علم و قدرت الهي معرفي مي شود.
اين آگاهي، براي او دانش و بينشي فوق تصور به بار مي آورد و آن قدرت خدا دادي، وي را در موضعي مي نشاند که هيچ گردن فرازي نتواند در راه پياده شدن اهداف آن نظام الهي، سنگ اندازي و مانع تراشي نمايد.
اگر اين قيام الهي نباشد، خلقت عبث جلوه مي نمايد و اين انديشه ی باطل بر صفحه ی ذهن ها نقش مي گيرد که آيا هدف از هستي، همين بود که مردمي بيايند و نسل به نسل بروند و حاکماني دست به دست در تاريخ حاکم شوند و خونريزي کنند و غارت نمايند و بساط جور و ستم بگسترانند و مظلومان را به زنجير بکشند و... ؟
از اين رو، در جهت پاسخ به اين پندار نادرست، خداي عزيز حکيم، وليّ مقتدر خويش را با توان و آگاهي الهي، زمامدار جهان مي نمايد که او دژهاي کفر و بي ديني را درهم کوبد، از ظالمان انتقام گيرد،
با شرک در ستيزد آيد، داد مظلومان را بستاند و خون شهيدان را پاس نهد. دين را ياري کند، سکّان کشتي طوفان زده بشريت را به دست با کفايت خويش گيرد و انسان ها را به سر منزل مقصود رهنمون گردد. و چه زيباست که ما آن روزگاران را نظاره گر باشيم.
ان شاء الله ادامه ی این مطلب در شماره ی بعد منتشر خواهد شد.

|
تاریخ درج: 01/02/1393 | کد مطلب: 17 | تعداد نظرات: 3 | تعداد بازدید: 2363