ایستگاه
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
ایستگاه

تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم. داشتم به مشکلاتم فکر می کردم. مثل همیشه داشتم تو دلم غر و لُند می کردم ازین زندگی و ناشکری بابت مشکلات.
یه نفر کنارم نشسته بود. از سرو وضعش معلوم بود از قشر پایینه. شروع کرد به صحبت کردن.
آدم خوش مشربی بود. از زندگیش گفت. گفت که سختی زیاد کشیده تو زندگیش اما همیشه خدا رو شکر کرده بابت همه چی.عادت نداشته ناشکری کنه.
گفت همیشه هرطور شده سه شنبه ها میره جمکران و همیشه امام زمان علیه السلام یه لطف خاصی بهش داره. سوار اتوبوسم که شدیم کنارمن نشست و بازم به صحبتاش ادامه داد. وقتی پیاده شدم، همش حرفاش تو گوشم بود. به این فکر کردم که چرا من این قدر ناشکرم.
دیدم خیلی خوشبخت تر از اونم. خیلی از مشکلاتی که اون گفت رو من ندارم و اصلا شاید خوابشم نبینم. اما معرفت اون خیلی بیشتر از من بود. بهش غبطه خوردم.
نمی دونم چه جوریه. خدا همیشه درست جای خودش، یعنی کاملاً به موقع، نشونه سر راه آدم قرار میده.
همیشه این مسئله واسم جالب بوده. کاش یه بارم که شده به این نشونه ها توجه کنیم.
روزانه خیلی این تلنگرا واسه آدم زده میشه اما غافلیم، نمی بینیم. خدایا! خودت مارو از غفلت بیرون بیار. دستمونو بگیر.

|
تاریخ درج: 31/01/1393 | کد مطلب: 4 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 2573