ستایش
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
ستایش
به نام مِهر افروز هستی
و به یاد مِهر آموز گیتی
چگونه ستایم؟! به کدامین سخن؟! از تو باید بی نوشته بخوانم، با تو باید بی کلام بگویم، شاید تو خود می گویی و من، تنها ترنم قلبم، زمزمه ی تکرار است و بس!
ای باور یکتایی! نور عظیم، سر نهاده به قَدرَت؛ برّ و بحر،ذرّه ی غباری است بر دَرت.
وجه کریم، قطره ی دریای وصف توست. امَا تو را نشاید با وصف سُرایم. چه بگویم که باید، باید بی نوشته بخوانم، بی کلام بگویم، ای آن که هر چه هست، هستیِ هستِ توست!
دریاب مرا! دریاب مرا که وجودم، تمام می تپد. دریاب مرا...
می کوبد هیاهوی ملامت ها بر سرم، ناقوس شیطانی غفلت نیز، وای بر من که این، پاسخ تنها یک لحظه واماندن است!
این جا، تاریک خانه ی روز های دور است از تو...
این جا، زبانه گاه آتش کردار من است!
امّا من می دانم در لا به لای شعله و دود و هزار فریاد! یک سوی یک نسیم، جان خسته ی مرا آرام می دهد.
که بازگرد! نومید مشو! نه! نه! هرگز امید در برِ آستانه ات افسوس نخواهد گشت.
می دانم! ای مهربانترین. ای باوفاترین! من یافتم تو را، در غرقه بودن دریای رحمتت...
چه بگویم که از تو باید، بی نوشته بخوانم، بی کلام بگویم.
گرچه اوفتاده بار گناهم ولی، ولی بستم دوباره آنچه شکستم هزار بار.
دلم تنگ است، آفتاب من هر روز، در پس ابر؛
از من دریغ مدار خدایا، عذار او......

|
تاریخ درج: 30/05/1393 | کد مطلب: 5 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 1084