خاطره
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
کلید طلایی!
اون روزا افطار حدود ساعت 6 و 7 بعداز ظهر بود، معمولاً مغازه رو نیم ساعت قبل اذان، برای جور کردن افطاری تعطیل می کردیم. کاسب ها زیاد با این مورد برخورد کردند که همین که میای یه چیزی بخوری، مشتری میاد و بیشتر اوقات مجبوری که با چای سرد و یه کاسه آش ماسیده افطار کنی.

یه شب داشتم بساط افطاری را جمع می کردم که یکی از مشتریام با پدر 40،50 ساله اش وارد مغازه شدند. مردِ خیلی خوش بَرخورد و خنده رویی بود.
از دَر که وارد شد با شوخی و خنده، طوری که آدم جذب می شد سلام و احوال پرسی کرد. پدر و پسر، عین دوتا رفیق با هم صحبت می کردند.
خلاصه بعد از خوش و بِش و خرید چیزهایی که لازم داشتند، من تعارف کردم که اگر افطار نکردید، یه چای و خرمایی آماده کنم.
پدرِ گفت: اِ! مگه شما روزه می گیری؟ درست مثل اینایی پرسید که می گن: اِ! مگه شما فلان خلاف رو می کنی؟
کمی با تعلل گفتم: اگه خدا قبول کنه؟ یه تلاشی می کنیم.
یه خنده تحویلم داد و گفت: بابا روزه یعنی چی؟ آخه چند ساعت تشنگی و گرسنگی برای چی؟ شما همین که آدم خوبی باشی و سر کسی کلاه نذاری، رفتی توی بهشت! بابا یاد بگیرید به خلق خدا خدمت کنید، همین!
داشت با خنده و شوخی کل اعتقادات ما را شُخم می زد، طوری حرف می زد که انگار 2 ساعت پیش همه ی این حرفا بهش وَحی شده بود.
کمی مِن مِن کردم و رفتم سراغ کلید طلایی! اون هایی که توی این شرایط قرار گرفتند و یه استاد خوب هم داشتند، می دونند که کلید طلایی و حلال مشکلات در این لحظات، فقط و فقط توسل به امام عصر علیه السلام است. اون جور که من از بزرگتر ها و اساتیدی که در محبّت به امام عصر علیه السلام ذوب بودند، شنیدم.
این طور نیست که ارتباط با حضرت نیاز به مقدمات خاصی داشته باشه، فقط کافیه شما هر جا که گیر کردید به ایشان متوسل بشی، دلیلش هم اینه که واقعاً ایشان دریای مِهر و محبّتند. البته توجه و توسل به حضرت را نباید معطوف به لحظات گرفتاری کرد، اما اگر شما هم مثل من بیشتر اوقات را در این فراموشی هستید، باز در زمان مشکلات فقط به ایشان متوسل شوید و مطمئن باشید که حضرت اهل تلافی نیستند. زیرا ایشان کریمی هستند از اولاد کرام. (جمله ای از زیارت روز جمعه)
به زبونم اومد که بگم: من یه پیشنهاد بهتر دارم، اصلاً چرا دنبال خدمت به خلق باشیم؟ آقا اگه شد سَر کسی رو هم کلاه بذاریم، خُب این کارو می کنیم! اگه من می تونم دست توی جیب نفر بغل دستیم هم بکنم و پولشو بردارم، خُب چرا این کارو نکنم!
پرید توی حرفام و گفت: نه دیگه، نشد. ما حق نداریم به دیگران ظلم کنیم. نباید حق دیگرون رو بخوریم.
گفتم: خُب چرا؟ این همه تکلّف چرا؟ بابا بذارید مردم راحت زندگی کنند! مگه اصلاً خدا گفته ما باید به مردم ظلم نکنیم. مگه خدا گفته که ما با هم چه جوری رفتار کنیم؟
با یه نگاه عاقل اندر سفیه گفت: بله! خدا گفته، گفته که خدمت به خلق خیلی ثواب داره، اینی که سَر کسی کلاه نذاری چقدر مهّمه.
سعی کردم لبخندشو کپی کنم و تحویلش بدم، گفتم: خُب مَرد حسابی! خدایی که گفته به مردم ظلم نکن و سَر کسی کلاه نذار، همون خدا گفته:
ماه مبارک رمضون باید روزه بگیری! تازه باید اونجوری که من گفتم هم روزه بگیری!
نمیشه که شما هرجا دلت می خواد حرف خدا رو گوش بدی، هر جا هم حالشو نداشتی بگی: دلت پاک باشه، کافیه! حرفی نزد، فقط رفت!
و من مثل همیشه شرمنده ی امام زمانم شدم که با این همه لطف، یادم می ره توی دل خوشی هام هم کمی ایشون رو سهیم کنم.
یا علی

|
تاریخ درج: 15/06/1393 | کد مطلب: 8 | تعداد نظرات: 1 | تعداد بازدید: 2540