دلنوشته
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
به یاد پدر مهربان "درود بر او"
از صدای سخن دوست ندیدم خوش تر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
جمال دل آرایت را نادیده ،خاطر خواهت هستیم و آوای روح پرورت را ناشنیده،در زمزمه و ترنّم گفته های دل نوازت،روزگار سپری می کنیم.
"گفتم سخنت، گفت: شنیدن دارد. "چشمانت را نادیده، دیده به یک نیم نگاهت دوخته ایم. کی به هم می رسد ای یار، نگاه من و تو؟
"متی ترانا و نراک..."مزه ی وصالت را ناچشیده در کاممان احساس می کنیم و بوی خوش تو را نابوییده در بهار حیات مان داریم.
قد سرو نازت را دیدار نکرده، به پایت غلامانه افتاده ایم و خم ابرویت را تجربه نکرده، کشته ی یک کرشمه ی نازت هستیم.
ای سِحرجذبه و مهر! چه می شد این رستگاری و فوز در ما بود که خاک قدومت را سرمه چشمان بی فروغمان کنیم.
ای همه ی حُسن! تو را چه شود که عاشقانت را به یک وصال در بهشت بری تا به چهره ی زردمان نسیمی بوزد.
دلم می خواست سایه ات بر سرمان بود آفتاب وجودت، نه از پس ابر، بر ما می تابید تا از پیکر مرده ی ما، عاشقانی متحرّک می ساخت.
به دنبالت کو به کو و دیار به دیار می گردیم، گرچه پرده های چند لایه ی گناهان مان فرصت وصل نمی دهد. به دنبال آثار تو می گردیم تا مگر نشانی از تو بیابیم و سر بر آستانت گذاریم تا این که بنْوشته هایت را به خوش اقبالان، به جان خریدیم. ای بهار دل ها! مگر اندکی از کم به فرموده هایت پی بریم و گام در طریق عمل نهیم و خشنودی تو را گرچه اندک، فراهم آوریم.ای اسوه ی مهربانی ها!

|
تاریخ درج: 04/08/1393 | کد مطلب: 12 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 2439