معرفی دشمنان
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
قبری سوخته
پس از قتل عثمان، زمانی فرا رسید تا امیرالمومنین علیه السلام کرسی خلافت شان را که از ایشان سلب شده بود، باز پس گیرند. در آن هنگام امام نامه ای به حبیب بن منتجب حاکم یمن فرستادند و از او خواستند که برایشان بیعت بگیرند. حبیب با شادمانی با امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیعت کرد و از میان صد ها تن که برای بیعت با امام آمده بودند ده تن را که در اعتقاد راسخ تر بودند انتخاب کردند. در بین این ده تن یکی انتخاب شد تا از طرف همه ی مردم با امام بیعت کند و سخن بگوید. او کسی نبود جز ابن ملجم مرادی !
در مدینه ابن ملجم به پا خواست و در حضور مولا گفت«سلام بر تو ای امام عادل، ای شیر شجاعت میدان نبرد، درود خدا بر تو که تو را از تمام مردم فاضل تر قرار داد.... شهادت می دهم که تو به حق و صدق
امیر المؤمنینی و همانا تو وارث علم و جانشین پیامبر هستی. خدا لعنت کند کسی را که حق تو را انکار و مقامت را باور نکند. هر آیینه عدالت تو جهان را پر کرده و باران پی در پی و ابرهای رحمتت بر همگان برکت آورده است. »
امیرالمومنان به چهره ی او نگریست و نامه ی حبیب بن منتجب را از او گرفت . باز ابن ملجم برخاست و چند بیت شعر خواند.
امیر المومنین علی علیه السلام از او پرسیدند:« نامت چیست؟»
گفت:« اسمم عبدالرحمن پسر ملجم هستم.»
حضرت دست بر دست زدند ، پرسیدند :« آیا از مرادی هستی؟»
وقتی ابن ملجم پاسخ مثبت داد حضرت فرمودند:« اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ، ولا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ.»
و پس از آن حضرت دوباره پرسیدند:« به راستی تو از مرادی هستی ؟»
ابن ملجم و اطرافیان از حالت امام متعجب بودند و نیز فهمیدند امام دیگر به چهره ی ابن ملجم نمی نگرد.
ابن ملجم سوال کرد :« مولای من اگر من قرار است در آینده کاری کنم که بر خلاف اراده ی شماست دستور بده هم اکنون مرا به قتل برسانند.»
و امام به قاتل خویش پاسخ دادند:« ما از آن چه با خبر هستیم به نفع خود استفاده نمی کنیم . هرگز جایز نیست پیش از آن که جرمی از شخصی واقع شود، من او را بکشم.»(1)
عبد الرحمن بن عمرو بن ملجم مرادی از پیروان امیرالمومنین علیه السلام بود که پس از ماجرای حکمیت و جنگ صفین به خوارج پیوست.
او آن چنان به قرآن و فقه مسلط بود که در زمان حکومت عمر، مامور شده بود در کنار مسجد به مردم قرآن بیاموزد.(2)
به دنبال سرکوبی خوارج در نهروان همراه سه تن از یاران تصمیم به قتل معاویه و عمرو عاص و امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتند.
در کوفه ابن ملجم از دختری به نام قطام خواستگاری کرد که آن دختر کشتن مولا را شرط ازدواجش قرار داد (3)و این مسئله او را در انجام این جنایت مصمم تر کرد.
سرانجام در شب 19 رمضان در مسجد و در هنگامه ی نماز صبح با شعار « ای علی فرمان روایی از آن خداست نه از آن تو» شمشیری زهر آلود را بر فرق مولا فرو آورد. (4)
بعد از به شهادت رسیدن امیرالمومنین علیه السلام بنا بر وصیت خود، حضرت امام حسن علیه السلام با یک ضربت شمشیر، قاتل پدر را قصاص کردند.(5)
مردم کوفه می گویند: هرسال بر خاک گورش هفت شبانه روز آتش روشن می کردند به نحویی که زمین آن قسمت از کوفه به رنگ سیاه در آمده بود.(6)
منابع:
(1)منهاج البراعه – جلد پنجم-خویی
(2)الامامه و سیاسه- عبدالله بن قتیته
(3)اعلام الوری-طبرسی
(4)بحار الانوار –مجلسی
(5)زندگانی چهارده معصوم-ترجمه
(6)رحله ابن بطوطه- صفحه 147

|
تاریخ درج: 15/04/1394 | کد مطلب: 9 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 1681