پاسخ یک سوال
به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
متن سوال:
سلام؛ بنظر من بهترین نعمتی که انسان میتواند داشته باشد این است که بداند در این دنیا هدفش چیست و میخواهد چه کاری انجام بدهد. همان جمله امیرالمومنین که «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَيْنَ و في اَيْنَ وَ اِلي اَيْنَ» دوست داشتم بدانم از نظر شما هدف انسان از این زندگی چیست؟ چه کسی به سعادت ابدی رسیده است؟ چه کسی موفق است؟ و در کل راه رسیدن به سعادت چیست؟ ممنون
متن پاسخ:
به نام خداوند همه مهر مهرورز
عرض سلام و احترام
بدون مقدمه به پاسخ بپردازیم. شما نظر ما را دربارهی چگونگی به سعادت رسیدن جویا شدید. اما دقت دارید که نظر ما، شما یا هرکس دیگری لزوماً عین حقیقت و کاملاً درست نیست. چراکه ما هیچ یک، از خطا مصون نیستیم و ممکن است در نظرات خود دادههای نفسانی را دخالت دهیم. مثلاً شما از کسی میپرسید: «بهترین رشتهای که میتوانم برای کارشناسی ارشد انتخاب کنم چیست؟». او اگر واقعاً منصف و محتاط باشد، باید چنین پاسخی دهد: «شرایط خود را بسنج، رشتهها را نیز مطالعه کن تا بدانی کدام رشته مناسب توست» یا از این دست پاسخها. اما اگر او این دادههای نفسانی را دخیل کند، مثلاً میگوید: «من فلان رشته را خواندهام، فرضاً خوب است یا بد است؛ یا نان در فلان رشته است». این درحالی است که او شاید همهی رشتههای کارشناسی ارشد را بررسی نکرده و این نظر را میدهد. لذا است که میگوییم نظر شخص برای شما اهمیت نداشته باشد...
پس از چه کسی بپرسیم؟!
زمانی میان بعضی از اصحاب امیرالمومنین اختلاف افتاد. حضرت به یکی از شیعیانشان فرمودند:
لَا يُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَ تَعْرِفْ أَهْلَه
حقیقت با مردمان شناخته نمیشود؛ حق را بشناس، اهل آن را شناختهای
بنابراین باید به دنبال ملاک و معیار حقیقت باشیم نه نظر اشخاص؛ معیار درستی نیز به حکم عقل، قرآن و رسولان یا امامانِ از جانب خدا هستند که در زمان ما حجت خدا، حجه بن الحسن ارواحنا فداه میباشند. ایشان نیز فرمودهاند در زمان غیبت، سخن من همانا حرف پدران من، یعنی روایات شیعی است. پس چه به دنبال سعادت هستیم و چه به دنبال هر مطلب دیگری، راه معین است: از امام زمان و روایات پدرانشان باید سوال کرد. ناگفته نماند این سخنان بیشتر تذکر به خودمان بود و درد دل با شما! و مسلماً خودتان از پیش به این مسئله دقت داشتید...
حال پس از این مقدمهی شاید مهمتر از پاسخ، به جستجوی مختصری که ما در روایات داشته ایم توجه فرمایید:

1. ما در درون خود عقل را مییابیم؛ قوایی که خوبیها و بدیهای ذاتی را به ما نشان میدهد.
2. زمانیکه به خودمان، تغییرات مان، علم مان بعد از جهل مان، بیماری مان پس از سلامتی مان و... نگاه میکنیم، و این نگاه را با مشاهدهی بیرون از خود ضمیمه میکنیم، همان عقل به ما یک پیام میدهد: من و این دنیای من، هرآنچه میشناسم و نمیشناسم مخلوق است؛ به خودی خود خلق نشده، پس نیاز به یک خالق دارد.
3. خدا را یافتیم، هرکس که از عقل بهره دارد به خدا میرسد (که شاید بعداً این یافتهی خود را نادیده بگیرد). عقل مییابد که این خدا شایستهی عبادت است، یعنی چون او نعمت دهندهی ما و خالق است، عقلاً باید هرآنچه میگوید را به عنوان تنها راه سعادت و زندگی خود انتخاب کنیم.
4. خدا با ما سخن نمیگوید! عقل ما نیز هر چیزی را روشن نمیکند؛ امّا با پیامبرانی مواجه شدیم که ادّعا میکردند از سوی خداوند آن برنامه که دنبال آن بودیم را آورده اند. عقل میگوید سخن آنان را بشنو و اطاعت کن...
5. این مرحله برای زمان ما شاید انتخاب یکی از آن ادیان باشد که از آن میگذریم. چراکه ما همه به تنها آیین حقیقی خداوند، اسلام، ایمان آورده ایم.
خلاصه چه شد؟
پاسخ شما این است: راه سعادت ما در زندگی، بندگی خداوند است.
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون)
جنیان و انسانها را نیافریدم مگر برای بندگی (ذاریات/۵۶)
و بندگی و عبادت همان دینداری است؛ و دینداری...
(إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ)
دین نزد خداوند فقط اسلام است (آل عمران/۱۹)
دقت کنید این شعار و کلیشه نباید باشد و نیست... بلکه یک فکر است، ایمان است، عقیده است: یعنی از این لحظه به بعد واقعاً با خود تصمیم بگیرم هر آنچه خدا گفته را انجام دهم. آن گونه که گفته است بخورم، رفتار کنم، کار کنم و....
پس راه سعادت ما از این لحظه به بعد یک تصمیم است: روایات ائمه: را بخوانیم، سعی کنیم آرام آرام روش زندگیای که فرمودهاند را پیاده سازیم. هرگونه که فرمودهاند بخوریم و بنوشیم: غذا خوردن را طولانی کنیم؛ قبل از سیر شدن دیگر غذا نخوریم؛ پیش از غذا کمی نمک بخوریم؛ هنگام غذا خوردن آب ننوشیم و....
هرگونه که فرمودهاند رفتار کنیم: اخلاقمان با کسانی که ارتباط داریم خوب باشد؛ نسبت به دیگران خاضع باشیم و....
و دیگر برنامههایی که برای ما داشته اند. اما از خاطر نبریم اسلام تنها آداب و روش عملی زندگی نیست، باید اعتقادات شیعی را نیز در فکر و زندگی خود پیاده کنیم.... زندگیِ سعادتمند، ارتباط با حجت خدا است؛ از یاد نبرید که همهی این کارها باید با نیّت خدایی انجام شود؛ به خاطر خدا انجام شود. و راهی که خدا برای بندگی انتخاب کرده است ارتباط با امام هر زمان است.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، اصْبِرُوا... وَ رابِطُوا إِمَامَكُم
ای ایمانیان؛ صبر پیشه کنید... و با امامتان ارتباط داشته باشید
رابطه دو طرفه است. محبت نیز چشیدنی است... پس از همین اکنون با حجت خدا صحبت کنید و ارتباط بگیرید و در روایات پدرانشان: به دنبال شیوهی زندگی باشید، تا طعم سعادت را بچشید...

|
تاریخ درج: 18/05/1398 | کد مطلب: 3 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 719