حکایتی از بحارالانوار
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
به اندازه ی شناخت
روزی عربی بادیه نشین به نزد امام حسین علیه السّلام آمد و عرض کرد: «ای پسر رسول خدا من ضامن خون بهایی شدم و توانایی پرداخت آن را ندارم و شریف تر از خانواده ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله کسی را نمی شناختم تا از او درخواست کنم.»
امام لبخندی زده و فرمودند: «من سه مسئله از تو می پرسم و با جواب هرسوال یک سوم قرضت را پرداخت می کنم.»
مرد عرب پرسید: «آیا شخصی با علم و دانایی شما از عرب بیابانی چون من مسئله می پرسد؟»
امام حسین علیه السّلام پاسخ دادند: «چون از جدم شنیدم که می فرمود خوبی و احسان را به اندازه ی شناخت و آگاهی باید انجام داد.»
مرد عرب با خوشحالی گفت: «بپرس پسر رسول خدا که اگر بلد نبودم از شما می آموزم.»
حضرت فرمودند: «کدام عمل از تمامی اعمال برتر و بالاتر است؟»
عرب عرض کرد: «ایمان به خدا»

امام حسین علیه السّلام پرسیدند: «چه چیز انسان را از هلاکت نجات می دهد؟»
عرب پاسخ داد: «توکل و اعتماد به خداوند ناجی انسان است.»
امام فرمودند: «آن چه آدمی را زینت دهد چیست؟»
عرب عرض کرد: «علم و دانشی که با عمل همراه باشد زینت آدمی است.»
امام پرسیدند: «اگر این را ندانسته باشد چه؟»
عرب گفت: «ثروتی که جوانمردی و مروت همراه آن باشد و یا فقری که با آن صبر و شکیبایی باشد.»
امام دوباره پرسیدند: «اگر این دو را نیز نداشته باشد چه؟»
عرب عرض کرد: «در این صورت آتش از آسمان فرود آید و چنین آدمی را بسوزاند که به راستی شایسته ی عذاب است.»
امام از حاضر جوابی عرب خوششان آمد و خندیدند و کیسه ای با هزار دینار طلا و انگشتر خویش را به مرد عرب بخشیدند.
مرد عرب از امام تشکر کرد و با خواندن این آیه ی شریفه آن جا را ترک کرد.
«خداوند می داند رسالتش را در کجا قرار دهد».
منبع: بحار الانوار – جلد 68- صفحه 156

|
تاریخ درج: 14/07/1395 | کد مطلب: 1 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 738