به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
قرار بود که پیامبر صلّىاللَّهعليهوآله با مسیحیان رو به روی هم قرار بگیرند و با سلاح دعا، با هم مبارزه کنند و از خدا بخواهند هر کس را که دروغ میگوید به عذاب گرفتار بکند. مسیحیان و مسلمانان منتظر بودند که پیامبر صلّىاللَّهعليهوآله با چه کسانی قدم به کارزار میگذارند.
پیامبر صلّىاللَّهعليهوآله از شهر خارج شدند در حالی که حسین علیهالسّلام را در آغوش گرفته بودند و دست کوچک حسن علیهالسّلام را در میان دستان مِهربانشان میفشردند. آری این دو تنها فرزندان رسول خدا صلّىاللَّهعليهوآله بودند. در سمت چپ او فاطمه سلاماللهعلیها حرکت میکردند.
لبخندی بر لبان مسلمانان نقش بست. همه میدانستند که عزیزترین زن برای رسول خدا دخترش فاطمه سلاماللهعلیهاست و در سمت راست او علی علیهالسّلام بود که استوار، قدم بَر میداشت و چه کسی بود که نداند علی علیهالسّلام جانِ محمّد صلّىاللَّهعليهوآله است و علی علیهالسّلام خود محمّد صلّىاللَّهعليهوآله است؟؟؟
پیامبر صلّىاللَّهعليهوآله، با آن ظاهر ساده، در میان این جمع کم شمار، با چنان قدرت و اعتماد به نفسی قدم بَر میداشتند که پشت مسیحیان لرزید.
آنان این پنج نفر را بهتر از مسلمانان میشناختند. قدمهای محمّد صلّىاللَّهعليهوآله استوار بود و هراسی در دلش راه نداشت؛ آنچنان که ابراهیم، بیهراس قدم در آتش نهاد... حضرت محمّد صلّىاللَّهعليهوآله میدانست که دستهای حقیقت را در دست دارد و نور خداوند را در آغوش کشیده است. پشتش به بانوی دو عالم گرم بود و علی علیهالسّلام را در کنار داشت و میدانستند اگر اینان دستی در آسمان تکان دهند، آسمان فرو خواهد ریخت و زمین در هم خواهد شکست.
گروهی از مسیحیان که با دیدن پیامبری که به جای سپاه، با خانوادهاش به میدان جنگ آمده بود، به حقانیت اسلام شهادت دادند و بقیه قبول کردند که سالی دوبار در محرم و رجب هر سال به مسلمانان جزیه پرداخت کنند، تا زمان رسیدن فرمان جدید از طرف خداوند که همان زمان ظهور قائم آل محمّد صلّىاللَّهعليهوآله است.
با آرزوی تعجیل أمر فرج مولایمان، امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف، شما همراهان را به مطالعه صدوپنجاهوچهارمین شماره مجله الکترونیک ۱۸۴۱ دعوت مینماییم.