به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام
متن دکلمه به مناسبت عید غدیر
همه ایستاده بودند، همه گوش به فرمان، همه سراسر شوق شنیدن
و رسول خاتم، خاتم الانبیاء، نبی رحمت خدا صلی الله علیه و آله ایستاده بر فراز منبری بلند، به بلندای هفت آسمان آفرینش، تکیه بر اریکه ی ابلاغ رسالت.
«که هان مردمان! هر که من مولای اویم، پس از من، علی سرپرست و مولای او خواهد بود.»
«هان مردمان! علی؛ برادر من، وصی من، جانشین من و امام بعد از من است.»
«هان مردمان! او نزدیک ترین شما به من، عزیزترینتان نزد من و ...»
و کلام زرین و خطبه وزین حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله همچنان در حال بارش و ملک و ملکوت غرق در سکوت و اطاعت ...
ای مردم! هرگز از علی روی برنگردانید که خواری و ذلت گریبان گیرتان خواهد شد.
و ما دیر رسیدگان زمان، افسوس که نرسید دستمان به دامن تو که با تو و مولای پس از تو پیمان بندیم!
ما دیر رسیدگان به وعده گاه، افسوس که ندیدیم دست تو را بر فراز دست ها، تا پیمان ببندیم با تو و مولای پس از تو.
اما هرچند دیر آمده ایم و دیر رسیده ایم به وعده گاه، اما شنیدیم پیام الهیت را و پیوند زدیم ایمانمان را با شجره ی طوبائی که تو آن را برافراختی. که همان روز غدیر فرمودی:
هان مردم! هموست که خاتم امامان _____از ماست! و کجائی مولای زمانه ی من؟ کجایی پیشوای آخرین؟ کجایی که اکنون سرگشته کوی و برزن ها به دنبال رایحه ای از عدالت، نسیمی از دانش انباشته و ردپایی از باور راستین تو حیرانیم ... حیران!
پی نوحی که رستگاران را بخواند به کشتی نجات، عیسائی که بدمد جان دوباره به اموات! پی موسایی که مژده یکتاپرستی به امت بدهد؛ ابراهیمی که ریشه ی بت و بتخانه بشکند ...
ما دیر رسیدگان زمان سخت آرزومندیم بهار حضور تو را با ترنم کلام خدایی پیامبر آخرین عجین کنیم که فرمود: مردی والاتبار، وارثی برگزیده، هدایت گری احاطه دار بر دل ها، خواهد آمد ...
ای آخرین مقتدا، ای مهربان ترین پدر، ای حجت باقی حق، ظهور پرسرورت پیش باد و سرت از گزند بلا سلامت باد و دل نازنین ات شادمان باد!
فلک در چرخش و روزگار در گردش، مردمان در ورطه ی امتحان بندگی، آماده ی آزمایش ...
جماعتی پس کوچه های فراموشی گم گشته؛ خوابِ خواب!
جمعی پی آب و دان دنیا، در شتاب! بی تابِ سراب!
گروهی نان به نرخ روزخور گردِ ظالم! اما در التهاب!
مردمانِ بی معرفت زمانه هم پی وزیدن باد! در پیچ و تاب!
باقی مانده نیز زینت های دور قاب، در نقاب!
راه خدا کم رهرو و مرد خدا، تنهای تنها!
همه دنبال پله ای برای صعود به قعر دنیا! سرخوش از این سقوط!
اما وارث بوتراب؛ ایستاده، یکه و تنها، به پاسبانی باریکه آبراهی که از چشمه سار خم سرگرفته است.
ایستاده تا که نخشکد زلالین برکه ی آب حیات: غدیر
ایستاده تا که نخسبد تابش آفتاب حقیقت: غدیر
مرد خدا وارث نخلستان های آه و چاه های نجوا! همچون پدرش میان مردان قدّاره کش شیطان مرامِ داس بر دست، مصمم به جدال! به سفارش جدش، ابتدا به سخن ایستاده است و در آغاز به صلح فرا می خواند.
به سپیدی اندیشه می کند، به سراپا ماندن درخت تازه رسته ی اسلام ... به ثمر نشستن شجره ی طوبای تشیع ...
اما ... آه که دلم گرفت از این رسم بی وفایی! مرد خدا تن پوش نبرد با باطل به تن ... شمشیر عدالت به نیام بسته ... هل من ناصر ینصرنیبر لب ... که آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
هیچ کس! هیچ کس!
اما او غم دار و غصه دار از این اقیانوس های کم عمق و بی موج ...